جدول جو
جدول جو

معنی فتنه نشان - جستجوی لغت در جدول جو

فتنه نشان
آنکه فتنه و آشوب را فرومی نشاند و آرامش را برقرار می سازد
تصویری از فتنه نشان
تصویر فتنه نشان
فرهنگ فارسی عمید
فتنه نشان
(بانْ، نَ وَ)
آنکه باعث خفتن فتنه و برقراری آرامش گردد. آنکه فتنه را فرونشاند:
خشمت اندر سوز خصم و نهیت اندر شر خلق
ف تنه آتش کش است و آتش فتنه نشان.
فرخی.
شاد باش ای مطاع فتنه نشان
ای ز امن تو خفته فتنه، ستان.
ابوالفرج رونی.
’فتنه’ بنشست و برگشاد زبان
گفت، ای شهریار فتنه نشان.
نظامی.
رجوع به فتنه شود
لغت نامه دهخدا
فتنه نشان
آشوب نشان آن که آشوب را فرو نشاند آنکه سبب خفتن فتنه و برقراری آرامش گردد
فرهنگ لغت هوشیار
فتنه نشان
((~. نِ))
آرام کننده آشوب و غوغا
تصویری از فتنه نشان
تصویر فتنه نشان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانه نشان
تصویر دانه نشان
آنچه بر آن دانه های جواهر نشانده باشند، دانه نشانده، مرصع، جواهرنشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتنه شدن
تصویر فتنه شدن
مفتون شدن، فریفته شدن، شیفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ / دَ گُ تَ)
فتنه شدن. مفتون شدن. فریفته شدن:
از گروهی که با رسول و کتاب
فتنه گشتند بر یکی فرناس.
ناصرخسرو.
رجوع به فتنه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ / دَ کَ دَ)
مفتون شدن. (یادداشت بخط مؤلف). فریفته شدن. سخت پای بند گشتن:
بر خواب و خورد فتنه شدستند خرس وار
تا چند گه چون او بخورند و فرومرند.
ناصرخسرو.
فتنه فروکشتن از او دلپذیر
فتنه شدن نیز بر او ناگزیر.
نظامی.
ابتدای توبه او آن بود که بر کنیزکی فتنه شد چنانکه قرار نداشت.... (تذکرهالاولیاء عطار). رجوع به فتنه شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ نِ)
قبضۀ شمشیر و کارد و جز آن که مرصع باشد و یا تارهای طلا و نقره درآن کوفته باشند. (ناظم الاطباء). آن است که اول بر قبضۀ شمشیر و امثال آن کنده کنند و بعد از آن طلا یا جواهر بر او نشانند.... (آنندراج). آنچه قبضه های تیغ و غیره تارهای کنده طلا در آن کوفته می نشانند بطوری که نقوش گلها پدید آید. (غیاث اللغات) :
شدم اشرف گرفتار گل اندامی که از خونم
غلاف خنجر نازش جواهر ته نشان باشد.
محمد سعید اشرف (آنندراج).
خون شد فسرده در دل اندوه پیشه ام
شد ته نشان ز ریزۀ یاقوت شیشه ام.
علی رضا شوشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانه نشان
تصویر دانه نشان
جواهر نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه گشتن
تصویر فتنه گشتن
فتنه شدن بنگرید به فتنه شدن فتنه شدن فریفته گشتن عاشق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دلباختن، شور بر پا شدن، بر سر زبان ها افتادن فریفته گشتن سخت پابند کسی یا چیزی شدن مفتون شدن، شور و غوغا بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه گشتن
تصویر فتنه گشتن
((~. گَ تَ))
شیفته شدن، آشوب برپا شدن، فتنه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتنه شدن
تصویر فتنه شدن
((~. شُ دَ))
شیفته شدن، آشوب برپا شدن، فتنه گشتن
فرهنگ فارسی معین